بعد از امشب من نمي ماند ز من
بعد از اين جاني نمي ماند به تن
رفتنت را اين سكوتم پاسخ است
شعرهايم بي تو ميپوشد كفن
ياد باد آن روزگاران ياد باد
با تو هر دم بر لبانم صد سخن
با تو تا بودم خوشي پايان نداشت
خانه دل داشت عطر ياسمن
امشب اما آن همه غوغا چه شد؟
از در آمد اين غم غوغا شكن
رفتي ودر سرزمين آرزو
مانده ام تنها خودم با خويشتن
بعد از امشب جان و تن را غصه شد
همدمي نزديكتر از پيرهن
No comments:
Post a Comment