About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Tuesday, January 21, 2014

شاهکار صورتگر

بالاي همه نقاشي ها،
جايي كه دست كسي نميرسيد،
چشمم به يك تابلو خيره شد
هنوز سوالي نپرسيده بودم كه نگاهم افتاد به روي نوشته زير تابلو
"فروشي نيست"
آنطرف تر روي ديوارها تا چشم كار ميكرد پربود از هنر دست نقاش
تركيب جادويي رنگ ها
بالاسر همه آن تابلو ها، امانقاشي صورتي بود
كه در چشمانش همه آن منظره ها را ميشد زندگي كرد
همان كه زير آن نوشته بودند: فروشي نيست
تابلوي ديگري چشمم را نگرفت
دست خالي، چشم پر اشك به خانه برگشتم
اكنون چند ماهيست براي ديدن 'شاهكار صورتگر'، هر روز به آن گالري ميروم
اسم تابلو را گذاشته ام "آن سوي آرزوهايم"
گرچه فروشي نيست... من به جان خريدارم

زائر


تو را امشب نخواهم ديد! اي نفرين به يلدايم
كه در آغوش امن تو، نباشد لحظه اي جايم
من افتاده دور از آن دوچشمان غزل گويت
پريشان خاطرامشب زائرِخورشيد فردايم
شب يلدا، انار آب دار و سرخ خونيني
چو چشم اشك بار و بيقرار من نخواهي ديد
كه سالي طي شد و از عشق واندوه فراق تو
چو ابري موسم ارديبهشت و مهر و دي باريد
بلنداي شب يلدا چه كاري آيدم بي تو؟
كه طولاني ترين شب،ساعت بوس و مي و تخت است
كه فال حافظم گويد؟ هر آن كس يار در بر داشت
همي سلطان عالم، كامياب، آزادوخوشبخت است
تو را امشب نخواهم ديد! صد نفرين به يلدايم
غم تنهاييم را باز تقسيمش كنم با ماه
خدايا اين شب يلدا سحر كن زودتر بر من
فراق يار آسان كن ، بگردان عمر من كوتاه

sunny Sundays

آخرين بار كي تو را ديدم؟
چند ساعت گذشته يا سالي؟
كين چنين تشنه ام به ديدارت
با چه عشقي! چه حسرتي، حالي
آخرين بار كي تو را ديدم؟
كه چنين بي تو زار و مجنونم
كه جدا از بهشت دستانت
سرد و آشفته حال و دل خونم
آخرين بار كي به چشمانت؟
نگهم التماس كرد: نرو
كاش راهت به اشك ميبستم
كاي تو تسكين هرچه درد، نرو
آخرين بار كي تو را ديدم؟
روز يكشنبه هفده آذر؟؟
تن تقويم و ضربدري ديگر
تن من زآتش تو خاكستر
اي خدا نگذرد ز چشمانت
تو كه شيرين ترين گناه مني
دستم ز چيدن تو كوتاه است
من پلنگ و تو قرص ماه مني

I do

A galaxy of discontent
If my lonely heart shall contain!
To stay in love with you, it will!
If belonging to you is walking on a tightrope
I will do all it takes, to stand still!
Might dwell in me deep inside,
A continent of ifs of an endless sorrow
Might stream unend, my tears,
Like an outflowed lake,pleading for tomorrow!
But, I would rather sustain it all
Weather the storm, stand tall!
This insurmountable mountain of grumble,
your two mesmeric eyes, can only crumble!