About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Tuesday, January 21, 2014

زائر


تو را امشب نخواهم ديد! اي نفرين به يلدايم
كه در آغوش امن تو، نباشد لحظه اي جايم
من افتاده دور از آن دوچشمان غزل گويت
پريشان خاطرامشب زائرِخورشيد فردايم
شب يلدا، انار آب دار و سرخ خونيني
چو چشم اشك بار و بيقرار من نخواهي ديد
كه سالي طي شد و از عشق واندوه فراق تو
چو ابري موسم ارديبهشت و مهر و دي باريد
بلنداي شب يلدا چه كاري آيدم بي تو؟
كه طولاني ترين شب،ساعت بوس و مي و تخت است
كه فال حافظم گويد؟ هر آن كس يار در بر داشت
همي سلطان عالم، كامياب، آزادوخوشبخت است
تو را امشب نخواهم ديد! صد نفرين به يلدايم
غم تنهاييم را باز تقسيمش كنم با ماه
خدايا اين شب يلدا سحر كن زودتر بر من
فراق يار آسان كن ، بگردان عمر من كوتاه

No comments: