قلم يگانه ناجي لحظاتي است كه زمان بي رحمانه به دست فراموشي ميسپارد The pen is the sole saviour of the moments a clock ruthlessly ticks away!
About Me

- Zamin
- باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری
Tuesday, January 21, 2014
زائر
تو را امشب نخواهم ديد! اي نفرين به يلدايم
كه در آغوش امن تو، نباشد لحظه اي جايم
من افتاده دور از آن دوچشمان غزل گويت
پريشان خاطرامشب زائرِخورشيد فردايم
شب يلدا، انار آب دار و سرخ خونيني
چو چشم اشك بار و بيقرار من نخواهي ديد
كه سالي طي شد و از عشق واندوه فراق تو
چو ابري موسم ارديبهشت و مهر و دي باريد
بلنداي شب يلدا چه كاري آيدم بي تو؟
كه طولاني ترين شب،ساعت بوس و مي و تخت است
كه فال حافظم گويد؟ هر آن كس يار در بر داشت
همي سلطان عالم، كامياب، آزادوخوشبخت است
تو را امشب نخواهم ديد! صد نفرين به يلدايم
غم تنهاييم را باز تقسيمش كنم با ماه
خدايا اين شب يلدا سحر كن زودتر بر من
فراق يار آسان كن ، بگردان عمر من كوتاه
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment