About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Wednesday, November 10, 2010

پایان وصل

چون زمان شادکامیها گذشت
خانه اندوه و درد است این دلم
هر شب از هجران چشمانی سیاه
درددل ها میکنم با خالقم
زورق آمال من بر گل نشست
رنج تنهائی به جانم نقش بست
وه چه شبهائی که با یاد مهم
آسمان را خیره میدوزم نگاه
ای دریغا انتظار بی ثمر
میدهد بر باد عمرم آخر آه
شاهد بیداریم مهتاب و بس
نیست یاری بر دلم فریاد رس
هر نفس با ناله میپرسم ز ماه
ماه من آن روشنی بخشم کجاست؟
بی رخش ظلمت همه شبهای دل
درد بی پایان منم مرهم کجاست؟
در قفس پزمرده دل شادی گذشت
هجر شد دوران آزادی گذشت
وصل دل را جز چنین اندوه و غم
جز شکستی بی صدا باقی نماند
شادی و امید من با خود ببرد
در دلم اندوه و نومیدی نشاند
رفت ایامی که غم در دل نبود
عیش ما را تیرگی حاصل نبود
نا گزیر از سوز جانفرسای تب
نیمه شب آهسته میسوزد تنم
بر در دل تا بگویم کیست کیست؟
یک جهان اندوه میگوید منم
چون غم آمد شادی از قلبم گریخت
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
من که ایام وصال یار را
با جدائی ها ز کف دادم دگر
از ورای شادی و عشق و امید
عمق پستی ها در افتادم دگر
رشته دل ها ز هم بگسسته شد
دفتر شیرین وصلی بسته شد


با الهام از شعر پایان هجر از شادروان مهدی سهیلی

قبله

حالا که من خواستم تو خواستی و
خدام انگار میخواد
بیا با هم آواز عشقو سر بدیم
از راز دوست داشتن هم
حتی به پروانه و گل خبر بدیم
کبوتر عشق که نشسته روی سقف خونمون رو پر ندیم
با هم دمی رو هم غنیمت بدونیم
لحظه ها رو هدر ندیم
من و توئی رو ما کنیم
خوشبختی دور نیست اگه اونو ما دو تا صدا کنیم
باید کنار هم بهارمون بمونه موندگار
مشتی خاکستر بمونه از فصل غصه یادگار
شب شد دوباره آسمون
ستاره های پولکیش
روشن شد از نقره حریر نور مهتاب
دلم دوباره از شوق رسیدن تو بی تاب
شب ها خیالت آروم از چشام میاد و خوابو میچینه
دلم تو بیداری تو رو خواب میبینه
وسوسه های بوسه هاتو یاد مخمل نگات
با تب خواهش منو در بر میگیره
با یه دنیا آرزو چشمامو رو هم میذارم
روحم تا آسمون عشق پر میگیره
تو رویاهامم این دلم خواستنت از سر میگیره
سحر وضو با اشک چشمام میگیرم
تمومه تسبیح و دعام اسم توئه
میگم خدای عاشقا
قسم به پاکی بهار
برس به داد مبتلای بیقرار
از قرمزی گل سرخ باغچه رنگ بزن لبام
هدیه کن از قشنگی چهچه گنجیشکا صدام
مثال گلبرگ بنفشه صورتم رو تازه کن
به تنم لباسی از شمیم رازقی بدوز
منو واسه بغل .... اندازه کن
خدایا میدونی که ماه صورتش قبله و
این چشمای من قبله نماست
دیدن ماهم واسه من تنها دعاست
این خواهشام نه یه هوس
نه از هواهای تنه
اشک و مناجات سحر
این اوج عشق یه زنه
خدا خدای عاشقا
چی میشه عاشقم بشه؟
همیشه عاشق بمونه
ای کاش که مال من بشه
میتونه رویائی ترین
تعبیر فال من بشه
میتونه امسال باشه موندنی ترین فصل بهار
طلوع خوشبختی من لحظه برگشتن یار

Thursday, October 28, 2010

خورشید عشق

صفحه به صفحه خط به خط
قصمو صد بار میخونم
تو حکمت کار خدا
هر دفعه بیشتر میمونم
ای تو عزیزترین کسم
از همه دنیا تو بسم
پس چرا هرچی میدوام
به سایتم نمیرسم
تو روشنی چشمه نور
از شهر من یه دنیا دور
نورت گرفته چشمامو
نمیبینم راه عبور
رقصیدنم با ساز تو
انگار نداره آخری
تا ته رویاهام میرم
حتی تو اوج بی پری
از همه کس خسته شدم
عشق تو تکراری نشد
هرچی جفا کردی دلم
راضی به بیزاری نشد
با هر نگات دیوونه تر
رو دست مجنون تا زدم
شدم فدائی چشات
قید دل و جون تا زدم
تو خواستنی ترین من
عشقت برام یه معجزه
کاش میدنستی بد جوری
دل پیش چشمات عاجزه
من و شب و ستاره ها
فردا واسم هرچی باشه
سد سبد خورشید عشق
نور روی سقفم میپاشه
تا تو بیای به یاد تو
لحظه هامو رنگ میزنم
حدیث آزادی توئی
مونده توقافیم منم

chasm

Now that the floor’s all yours lady,
Try to dance with him beautifully
Don’t forget for each moment of your joy
God’s made a compromise to devastate me
So try to be nice, thankful and happy
For I was a sacrifice, watching you graciously
Now that the floor’s all yours lady
Try to make my man the luckiest in history

سر سپرده

ناجی هر شعر من راه نجاتی فرست
زائر لب تشنه را آب حیاتی فرست
پادشه ملک عشق ای بت مسکین نواز
حال گدا را ببین خرده زکاتی فرست
من ز طلب خسته و زنده تو بر این جفا
جان بده ای جان مرا ورنه مماتی فرست
چشم تو صد نور ماه من همه تاریک راه
یک شب از آن نور خوش بر ظلماتی فرست
دشت دلم چون کویر از غم هجرت شکست
بارش رحمت توئی پس برکاتی فرست
این تن و این جان تو را جمله به تسلیم شد
سر به تو بسپرده ام بس صلواتی فرست

Wednesday, October 27, 2010

باغبون

گفتی پائیز که بیاد
با خودش قشنگی همراه میاره
با خودم فکر کردم اما
واسه من همیشه پائیز
از زمین و آسمون غم میباره
شاید امسال بشه با تو باز بهاری موند تو پائیز
تو که با دستای پر سخاوتت
من سرما زده رو دوباره پیوند زدی
تا شکفتنم رو دیدی
به من عاشقونه لبخند زدی
وقتی تو هجوم غصه ها من از ساقه شکستم
باغبونم تو شدی و از نو تو باغچه نشستم
تو باشی هوای ابری
دل گرفتن که نداره
تا میتابی مثل خورشید
میدرخشی چون ستاره
با تو شاید بتونم
ترس پائیزیمو بسپرم به باد
گمشده شادیمو پیدا کنم و
دیگه فصل خشکیدن یادم نیاد
میشه با تو حتی تو پائیز سرد
عاشق شد و جوونه زد
قلم و کاغذو آشتی داد
یه عمر حرفای عاشقونه زد

Saturday, October 23, 2010

بی کلام

چشمای این مردم شهر
دیگه حرف چشمامو نمیخونن
آخه انگار که نگاه آدم ها
خیلی وقته که زبون چشمامو نمیدونن

آره اینجا توی شهر دلهره
چشم پر هوس پره
که شبی اگه بهت دل میسپره
صبح فرداش خیلی آسون میبره

دست خوابو دوست دارم وقتی میبنده چشمامو
تا دیگه مردم شهر با دست به هم نشون ندن
نگن دیوونه رو نگا
که شده عشق رو گدا
تموم این مردم شهر
قصه چشمامو وارونه میگن
چشمائی که توش یه دنیا عشق به زنجیره برای هدیه کردن

Sunday, October 10, 2010

as imminent as death

If I die tonight,it would be such a pity,
to leave my dear mom live in such a misery
some won't even give a damn,
some will sincerely mourn!
still all my belongings,
will soon be divided and torn!

dozens of unattended books
a world of unseen places
a heart ripped with repressed feelings
which I let go, but didn't seem to vanish
I sure could take less than they could dish!

will people remember me long?
or just this is such pious hope
those whom I trully used to love
how well can without me cope!

my friends will wonder
If I die tonight,
How I'm gonna sleep in a bed this tight!
but,will anybody care enough
for the poem I wanted as my epitaph?:

"Read me your blessings, should you come to visit
this dead will turn alive, as you move your lips
your warm breath makes float, all of my sunk ships!"
zamin


فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
آنکه به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را میکنم از پیش روان
حافظ شیرازی

Thursday, September 2, 2010

از همیشه تا هنوز

نه اینکه پوچ و بی رگم
نه اینکه درد درد نیست
حدیث زخم خوردنم بخوان ز چشم خسته ام
دل است و سنگ سرد نیست
حکایتیست بس کهن
شکست های سینه سوز
خراش های بس عمیق
نه اینکه سست و ساکتم
نه اینکه غم عذاب نیست
فراق:درد جان گداز
که مرگ آتشش به دست آب نیست
همیشه زهر هجر گرچه تلخ و تند
نگشته تیغ تیز کند
دریغ از دل ای دریغ
به عشق میتپد هنوز
به تازیانه خو گرفت
به خون خود وضو گرفت
هزار بار توبه کرد و باز هم شراب عاشقی ز سر سبو گرفت

کوچ

"به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم"
که نتی دگر جز آه و گله خیزد از نوایم
به هر آن کجا که باشد همه عشق سرزمینم
تو و دوستی خدا را همه اصول دینم
به امید همدلی شوق سفر به مرده جانم
که دلم شکست صد بار به سنگ همزبانم
به هر آن کجا که کاشانه ندارد اشک و اندوه
که بسی شکسته تر بود به جای من اگر کوه
ز دیار خود گریزان نه من آن گذر نسیمم
همه گرد باد خشمم ز گریز نیست بیمم
ز نگاه مردمانی به تنم همیشه درگیر
ز دل جماعتی بس ز حدیث عاشقی سیر
من از این کویر وحشت ز پی نشان مینو
چو صبا سرک کشم مست ز هر گذر به هر سو
چه خوش است یاد گیرم ز شکوفه ها و باران
که نمی دهند پاسخ به سلام گرگ یاران

با الهام از شعر محمدرضا شفیعی کدکنی

Sunday, May 30, 2010

in the realm of her heart

it rains over her roof,he reigns over her heart,
this everyone can see,that not a soul but me!
rain is a thunder bring,when was crowned but her king?!
soon these drops will stop,no end but to his reign,
God !don't you see when it rain?she is driven insane!
This not a soul shall know,she might but let it grow!

نقطه سر خط

من همه روح
تو همه تن!
بی خبر از تنهایی من
شعله بیتاب هوسی
من خود پروانه شدن
قصه خط خورده دل
حسرت اون دستای پاک
تا بزنه باز ورقی
بشکنه این غربت خاک
نو بشه فصلی تو کتاب
رودخونه جاری شه به سراب
من همه شک: گفتن یا سکوت
تو همه فریاد عطشی
ذره ای ازقلبت شایدم
هرچی ازم مونده همشی
اول بازی دل به تو باختم
من که تو میدون مات توام
راست و دروغش هرچی که باشه
تشنه احساسات توام

Monday, March 22, 2010

gold fish

ماهي تنگ بلور
تو اين روزاي سوت و كور
بشنو حرفامو از اين ديار دور
هيچ ميدونستي كه شاه ماهيايي
تو فقط بين يه دريا ماهي قرمز
سر سفره هفتسين......
ديدنش از پشت شيشه هم باشه خودش يه دنياست
ماهي جون از تو چه پنهون حرف راست
تو اين روزا دلم ميخواست
جاي تو بودم من تنها
آخه تو تو تنگت آزادي و دنيات مثه من نيست
تو رها از همه دنيايي و عاشقي تو دنيات قدقن نيست
ميون تو و عزيزترين كسم هرچي كه هست
صحبت از نازكي يه شيشه تنها فاصلست
تو اين روزا دلم ميخواست جاي تو بودم من عاشق
ماهي قرمز ميدونستي صاف وصادق
من اگه جاي تو بودم
توي تنگم ديگه آروم نميموندم
انقده سر ميكوبيدم به جدارش
من سر سپرده تا ديوار تنگو ميشكوندم
واسه حس كردن نبض خوب دستاش
حتي از زندگيم اين آب ميبريدم
دل به دريا ميزدم به عمق دستاش ميرسيدم
مونده هاي نفسامو من تو دستاش ميكشيدم
واسه چشماي قشنگ اون ميمردم
پيش خورشيد نگاش جون ميسپردم
اين همه ارادتي كه عمري ادعا ميكردم
من با مردنم كنار اون به عشق ادا ميكردم
ماهي تنگ بلور اما ميدونم
عمر تو خيلي كوتاهه
زندگيت فرصت آهه
دير و زود همين روزا
تنگي تنگتو ميذاري و ميري
وسعت رودخونه ها رو پيش ميگيري
آخه تو عاشقي آزادي و دنيات مثه من نيست
تو مرام ماهيا مهر و محبت قدقن نيست
ماهي كوچولوي قرمز
اين بهار كنار دلدار من ارزوني تو
اين همه غصه و تنهايي و دوري مال من
بعد از اين ماهي هفت سينش شدن
سر هر تحويل سال آرزوي محال من

Friday, March 12, 2010

غم غروب

امروز هم با غم به غروب شد
فردا که عشق برگردد غروب غم را با تو جشن میگیرم
آه که هیچ از تو نمیدانم
اگر از تو نشانی داشتم
تا خود صبح ستاره اشکهایم را میستود
اما تو اگر میدانستی چقدر از تو لبریزم
امشب اینجا بودی
نشان از تو همین بس که آن رو سکه ای
نشان از من اگر جوئی عشق را مجسم کن

Friday, February 5, 2010

پابند

روزای هفته و ماه
شبای سردوسیاه
مثل چهار فصل خدا
زندگیم در گذره
اما هر دم میبینم
غم عشق تو برام تازه تره
چرا کمرنگ نمیشه
جای عشقت تو دلم تنگ نمیشه
قلبم از سنگ نمیشه؟
نمیدونم چی بگم؟
از غمم با کی بگم؟
اون که عشقو نشناخت
رفت و با رفتنش از دنیا برام ویرونه ساخت؟
من که عاشق شده بودم بی کتاب
حالا بی تو درس بی وفائی تمرین میکنم
میخونم هزار دفعه نمیشه یادش بگیرم
میدونم تو شهر عشق موندنیم تا بمیرم
بسه دیگه خسته دل ای دیوونه
پاتو بند کن تو خونه
تاکجا با پر بشکسته میخوای پر بگیری؟
دیگه سر کن با اسیری
چی بگم؟چی بگم؟
از غمم با کی بگم؟
اون که قلبم رو شکست؟
راه خوشبختیمو بست؟
حس تنهائی که هر لحظه برام تازه تره
چه کنم اون بی وفام از دل من بی خبره
چی بگم؟هرچی بگم
به دلش بی اثره

Monday, January 4, 2010

گره کور

آهای ای مژه برگشته میدونی
میترسم نکنه عمری بمونی
گره کردی دلم رو به نگاهت
نکنه میخوای خاکستر بسوزونی؟
وای اگه کور شده باشه!
باز دل دیوونه مجبور شده باشه
از نو بشکافه و پر پر شه و خون شه
آخر قصه بازم رنگ جنون شه
دست لرزون من و کاغذ وارونه
میگن دل به تو باختن چقدر آسونه
تازه وارد دیدی دستم نمیخواست
گرمی دستت رو زمین بگذاره دیدی
چشم پر خواهشم از چشمای گیرات
نمیخواست انگار که چشم بر داره دیدی

میدونم این همه اشک دروغ نمیگن
که نگاهای قشنگت مال من نیست
چه کنم اما به چشمای تو ای مرد
بخدا هرکسی دل نبازه زن نیست