About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Saturday, May 30, 2009

ساقی جون

حال مستی و ز خود بی خبری
مستا میدونن چه خوش عالمیه
دنیا با این همه رنج و غصه هاش
وقتی مستی عالم بی غمیه
مستی اما با همه قشنگیاش
حس زودگذرخوشی بی دوام
منم اون خوشبخت ترین مست توی شهر
از نگاه تو شدم مست مدام
ساقی جونم بی خود از خودم شدم
لحظه ای که جام چشماتو دیدم
ساغر چشم تو صد وسوسه داشت
از نگاههای تو می سر کشیدم
مست و سرخوش می زدم سبو سبو
تا شدم آخر دیوونت ساقی جون
که شراب ناب چشمای سیات
به رگهام ریخت و واسم شد دیگه خون
هر یه باری که تو رگهای تنم
خون عاشقت بودن دور میزنه
مستی از سر میگیرم باز میبینم
دل عاشقم یه دیوونه تره
گاهی با خیال بودن پیش تو
میخورم تو خاطراتم پیچ و تاب
یاد دستاتو گرفتن عزیزم
دلم از حسرت دستات میشه آب
گاهی از کابوس دور از تو بودن
میگریزم به بهشت رویاهام
با تو گرم رقص و خوشحالی میشم
تو رو میبینم که میخندی باهام
گاهی سر رو شونه هات گریه کنون
میخونم از غم دوری ساقی جون
تو با بوسه هات میگیری از چشام
همه اشکاشو همیشه مهربون
آره من ساکن سرزمین عشق
مست چشمای توسر گرم خیال
روز و شب رو قایق آرزوهام
مقصدم دیار امید محال
ساقی جون مستی و راستی میخوامت
توی میخونه عشقت میمونم
اولش خواستم یه بار مستت بشم
آخرش شدی عزیز تر از جونم
منم اون عاشق که از خواستن تو
باز شکوفه داد زمستون تنم
بعد از این به حرمت چشمای تو
هرچی پیمونه ببینم میشکنم
مستی و راستی دلم اسیرته
با خیالت شب و روز هم سفرم
چی میشد به جای رویاهات خودت
بی خبر یه روز بیائی به برم
تو کجا این آرزوی من کجا؟
من زمینی و تو جات تو آسمون
آغوشت آفتابه میسوزونتم
مثل خورشید به من از دور بتابون