About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Thursday, October 28, 2010

خورشید عشق

صفحه به صفحه خط به خط
قصمو صد بار میخونم
تو حکمت کار خدا
هر دفعه بیشتر میمونم
ای تو عزیزترین کسم
از همه دنیا تو بسم
پس چرا هرچی میدوام
به سایتم نمیرسم
تو روشنی چشمه نور
از شهر من یه دنیا دور
نورت گرفته چشمامو
نمیبینم راه عبور
رقصیدنم با ساز تو
انگار نداره آخری
تا ته رویاهام میرم
حتی تو اوج بی پری
از همه کس خسته شدم
عشق تو تکراری نشد
هرچی جفا کردی دلم
راضی به بیزاری نشد
با هر نگات دیوونه تر
رو دست مجنون تا زدم
شدم فدائی چشات
قید دل و جون تا زدم
تو خواستنی ترین من
عشقت برام یه معجزه
کاش میدنستی بد جوری
دل پیش چشمات عاجزه
من و شب و ستاره ها
فردا واسم هرچی باشه
سد سبد خورشید عشق
نور روی سقفم میپاشه
تا تو بیای به یاد تو
لحظه هامو رنگ میزنم
حدیث آزادی توئی
مونده توقافیم منم

chasm

Now that the floor’s all yours lady,
Try to dance with him beautifully
Don’t forget for each moment of your joy
God’s made a compromise to devastate me
So try to be nice, thankful and happy
For I was a sacrifice, watching you graciously
Now that the floor’s all yours lady
Try to make my man the luckiest in history

سر سپرده

ناجی هر شعر من راه نجاتی فرست
زائر لب تشنه را آب حیاتی فرست
پادشه ملک عشق ای بت مسکین نواز
حال گدا را ببین خرده زکاتی فرست
من ز طلب خسته و زنده تو بر این جفا
جان بده ای جان مرا ورنه مماتی فرست
چشم تو صد نور ماه من همه تاریک راه
یک شب از آن نور خوش بر ظلماتی فرست
دشت دلم چون کویر از غم هجرت شکست
بارش رحمت توئی پس برکاتی فرست
این تن و این جان تو را جمله به تسلیم شد
سر به تو بسپرده ام بس صلواتی فرست

Wednesday, October 27, 2010

باغبون

گفتی پائیز که بیاد
با خودش قشنگی همراه میاره
با خودم فکر کردم اما
واسه من همیشه پائیز
از زمین و آسمون غم میباره
شاید امسال بشه با تو باز بهاری موند تو پائیز
تو که با دستای پر سخاوتت
من سرما زده رو دوباره پیوند زدی
تا شکفتنم رو دیدی
به من عاشقونه لبخند زدی
وقتی تو هجوم غصه ها من از ساقه شکستم
باغبونم تو شدی و از نو تو باغچه نشستم
تو باشی هوای ابری
دل گرفتن که نداره
تا میتابی مثل خورشید
میدرخشی چون ستاره
با تو شاید بتونم
ترس پائیزیمو بسپرم به باد
گمشده شادیمو پیدا کنم و
دیگه فصل خشکیدن یادم نیاد
میشه با تو حتی تو پائیز سرد
عاشق شد و جوونه زد
قلم و کاغذو آشتی داد
یه عمر حرفای عاشقونه زد

Saturday, October 23, 2010

بی کلام

چشمای این مردم شهر
دیگه حرف چشمامو نمیخونن
آخه انگار که نگاه آدم ها
خیلی وقته که زبون چشمامو نمیدونن

آره اینجا توی شهر دلهره
چشم پر هوس پره
که شبی اگه بهت دل میسپره
صبح فرداش خیلی آسون میبره

دست خوابو دوست دارم وقتی میبنده چشمامو
تا دیگه مردم شهر با دست به هم نشون ندن
نگن دیوونه رو نگا
که شده عشق رو گدا
تموم این مردم شهر
قصه چشمامو وارونه میگن
چشمائی که توش یه دنیا عشق به زنجیره برای هدیه کردن

Sunday, October 10, 2010

as imminent as death

If I die tonight,it would be such a pity,
to leave my dear mom live in such a misery
some won't even give a damn,
some will sincerely mourn!
still all my belongings,
will soon be divided and torn!

dozens of unattended books
a world of unseen places
a heart ripped with repressed feelings
which I let go, but didn't seem to vanish
I sure could take less than they could dish!

will people remember me long?
or just this is such pious hope
those whom I trully used to love
how well can without me cope!

my friends will wonder
If I die tonight,
How I'm gonna sleep in a bed this tight!
but,will anybody care enough
for the poem I wanted as my epitaph?:

"Read me your blessings, should you come to visit
this dead will turn alive, as you move your lips
your warm breath makes float, all of my sunk ships!"
zamin


فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان
لب بگشا که میدهد لعل لبت به مرده جان
آنکه به پرسش آمد و فاتحه خواند و میرود
گو نفسی که روح را میکنم از پیش روان
حافظ شیرازی