About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Monday, April 30, 2012

بوم خیال

تو خیالم تو رو میبینم و دستاتو میگیرم
به نگاه خواستنیت خیره میشم من با تبسم
تو حقیقت وقتی آتیش نگات شعله میگیره
ولی چشمامو میدزدم دست و پامم میکنم گم
تو همونی که یه عمری دیگرون جای تو انگار
قصه مرثیه واری رو واسم خوندن به تکرار
تو همونی که به عاشقت شدن ای آخرین مرد
منو تو این سفر پر ماجرا میکنی وادار
نزدیکم که میرسی پلک زدن میره ز یادم
عشق و امید و بهار و زندگیم دست تو دادم
دور که میشی نفس ثانیه هام حتی میگیره
تیک تیک ساعتم انگار بی صدا جون میده کم کم
امشب انتظار و من معجزه چشمای تو
صد دفعه میکشمت نقاشی رو بوم خیال
از هزار رنگ آرزو رنگ نگات برام بسه
یه نظر نگاه گیرای تو میرزه یه سال
فرداباز میبینمت بازم برات دیوونه میشم
میدونم حس میکنم عاشق تر از غروب پیشم
اسم تو هرچی که باشه بهترین وازه دنیاست
که تا وقت مردنم حک شده رو تموم قلبم
میشه با تو از پشیمونی از عشق دلم رها شه
غیر عشق تو دیگه چی تو دلم میتونه جا شه؟
شب بخیر میگه نگاهم به نگاه مهربونت
اما دل میگه میخواد تا خود صبح پیش تو باشه

Tuesday, April 10, 2012

دختر خورشید

از دست یک شهر آدم گریزانم
چه پر جمعیت است دیار دروغ گویان و دل به درد آوران
پایتختتان پر زرق و برق
وشما در دو رنگی غرق
آباد باد کشور پر مهر تنهاییم
من و من با هم در صلح
ما نخواهیم که آزرده کنیم
دلی از شهر شما چه به مغرب چه ز شرق
منم آن دختر خورشید که چون میتابم
میروم تا افق نور و حقیقت یابم
نیست باکی به دلم کان طرف کوه کجاست؟
آسمان میدود از پی که بگیرد قابم