About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Saturday, October 23, 2010

بی کلام

چشمای این مردم شهر
دیگه حرف چشمامو نمیخونن
آخه انگار که نگاه آدم ها
خیلی وقته که زبون چشمامو نمیدونن

آره اینجا توی شهر دلهره
چشم پر هوس پره
که شبی اگه بهت دل میسپره
صبح فرداش خیلی آسون میبره

دست خوابو دوست دارم وقتی میبنده چشمامو
تا دیگه مردم شهر با دست به هم نشون ندن
نگن دیوونه رو نگا
که شده عشق رو گدا
تموم این مردم شهر
قصه چشمامو وارونه میگن
چشمائی که توش یه دنیا عشق به زنجیره برای هدیه کردن

No comments: