من همه روح
تو همه تن!
بی خبر از تنهایی من
شعله بیتاب هوسی
من خود پروانه شدن
قصه خط خورده دل
حسرت اون دستای پاک
تا بزنه باز ورقی
بشکنه این غربت خاک
نو بشه فصلی تو کتاب
رودخونه جاری شه به سراب
من همه شک: گفتن یا سکوت
تو همه فریاد عطشی
ذره ای ازقلبت شایدم
هرچی ازم مونده همشی
اول بازی دل به تو باختم
من که تو میدون مات توام
راست و دروغش هرچی که باشه
تشنه احساسات توام
No comments:
Post a Comment