About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Friday, June 24, 2022

لبت

سوگلي باغ منم مست چشمه سار لبت غنچه شكفته به مهر سرخم از شرار لبت خنده تو ميريزد شعر، بر بهار لبت من از عشقت آبستن ميكنم ويار لبت ليك زرد و سوخته جان واي پرپرم توببين مرگ من عزا بنشين زيرپا به روي زمين گَرد غم نشاند اگر خال، بر كنار لبت

بی سر انجام

لب از سخن ميبندمو باور نكن اين لب پر از حلوا و شهد و قند نيست چشم از تو ميبندم ولي شيداي تو آن زن كه از چشمان تو دل كند نيست اي كاش ميديدي خيالم سوي توست بي ميلي و دستم به جايي بند نيست اقرار دل شايد به دل بنشيندت باور كني لاف و گزاف و پند نيست

Saturday, February 1, 2014

محرم دل

منم آن پاكباز يكّه شناس
گرچه عشقم به كس عيان نبود
راز دل گفته ام به محرم دل
حاجت نقل و داستان نبود
ضجّه و ناله، اشك و حسرت و آه
گرچه ميكاهد از جواني و عمر
در گدايي عشق او، ز خدا
چشمم از گريه رو گران نبود
آفتاب رخش طلوع كه كرد
شرق تا غرب دل منّور شد
او كه عيسي دم است و معجزه گر
گر نتابد به جسمْ جان نبود
بس نظرها كه شوخ و تشنه و مست
تير صياد و طعمه دام است
من كه زخمي آن كمانگيرم
نگهم سوي اين و آن نبود
سفري با هزار پيچ و خم است
جاده اي منتهي به شهر فراق
ليك دور از هواي خواستنش
بهر مينو، دگر نشان نبود

Tuesday, January 21, 2014

شاهکار صورتگر

بالاي همه نقاشي ها،
جايي كه دست كسي نميرسيد،
چشمم به يك تابلو خيره شد
هنوز سوالي نپرسيده بودم كه نگاهم افتاد به روي نوشته زير تابلو
"فروشي نيست"
آنطرف تر روي ديوارها تا چشم كار ميكرد پربود از هنر دست نقاش
تركيب جادويي رنگ ها
بالاسر همه آن تابلو ها، امانقاشي صورتي بود
كه در چشمانش همه آن منظره ها را ميشد زندگي كرد
همان كه زير آن نوشته بودند: فروشي نيست
تابلوي ديگري چشمم را نگرفت
دست خالي، چشم پر اشك به خانه برگشتم
اكنون چند ماهيست براي ديدن 'شاهكار صورتگر'، هر روز به آن گالري ميروم
اسم تابلو را گذاشته ام "آن سوي آرزوهايم"
گرچه فروشي نيست... من به جان خريدارم

زائر


تو را امشب نخواهم ديد! اي نفرين به يلدايم
كه در آغوش امن تو، نباشد لحظه اي جايم
من افتاده دور از آن دوچشمان غزل گويت
پريشان خاطرامشب زائرِخورشيد فردايم
شب يلدا، انار آب دار و سرخ خونيني
چو چشم اشك بار و بيقرار من نخواهي ديد
كه سالي طي شد و از عشق واندوه فراق تو
چو ابري موسم ارديبهشت و مهر و دي باريد
بلنداي شب يلدا چه كاري آيدم بي تو؟
كه طولاني ترين شب،ساعت بوس و مي و تخت است
كه فال حافظم گويد؟ هر آن كس يار در بر داشت
همي سلطان عالم، كامياب، آزادوخوشبخت است
تو را امشب نخواهم ديد! صد نفرين به يلدايم
غم تنهاييم را باز تقسيمش كنم با ماه
خدايا اين شب يلدا سحر كن زودتر بر من
فراق يار آسان كن ، بگردان عمر من كوتاه

sunny Sundays

آخرين بار كي تو را ديدم؟
چند ساعت گذشته يا سالي؟
كين چنين تشنه ام به ديدارت
با چه عشقي! چه حسرتي، حالي
آخرين بار كي تو را ديدم؟
كه چنين بي تو زار و مجنونم
كه جدا از بهشت دستانت
سرد و آشفته حال و دل خونم
آخرين بار كي به چشمانت؟
نگهم التماس كرد: نرو
كاش راهت به اشك ميبستم
كاي تو تسكين هرچه درد، نرو
آخرين بار كي تو را ديدم؟
روز يكشنبه هفده آذر؟؟
تن تقويم و ضربدري ديگر
تن من زآتش تو خاكستر
اي خدا نگذرد ز چشمانت
تو كه شيرين ترين گناه مني
دستم ز چيدن تو كوتاه است
من پلنگ و تو قرص ماه مني

I do

A galaxy of discontent
If my lonely heart shall contain!
To stay in love with you, it will!
If belonging to you is walking on a tightrope
I will do all it takes, to stand still!
Might dwell in me deep inside,
A continent of ifs of an endless sorrow
Might stream unend, my tears,
Like an outflowed lake,pleading for tomorrow!
But, I would rather sustain it all
Weather the storm, stand tall!
This insurmountable mountain of grumble,
your two mesmeric eyes, can only crumble!

Thursday, August 22, 2013

عجزي كه ز عشق عايد اين دل ماست
يارب به توان بي نهايت برسان
آن لحظه كه عاجز شوم از دادن جان
جز عشق نباشدم حسابي به ميان

Tuesday, August 6, 2013

Indian summer


They say that one 'swallow' does not a summer make!
Well, it does!when love compass is perpendicular to the'NORTH'!
This 'Indian summer'of my life, with you, my azure sky!
I say, 'in black and white',
that this little 'swallow',
flaps her way to your heart,
winging graciously back and FORTH!;)

Friday, July 26, 2013

خزرشهر تا خليج فارس



فاصله میان من و تو
دیوار ابد هم که باشد
دیگر نه کسی چشمم را میگیرد
و نه دستی دستم
نگاهم را از همه آدمها
بیصدا میدزدم
تا نبینند عکس صورتت را
که در چشمان من لبخند میزند
سوار بر قایق خیال
مرا چه آسان میکشانی
از طلوع تا غروب
خزر شهر تا خلیج فارس
تو ماندنی ترین سلسله تاریخ
در سرزمین آرزوهایم خواهی بود
فاصله میان من وتو هرچه باشد
کاغذ نقاشی خدا را تا میزنم از وسط

Thursday, June 20, 2013

Blinder

That's an indelible signed confession of mine!
On his lipstick-stained shoulder!
His good looks defies description
It's my full-time job to remain a beholder

He rocks my world and I seek asylum
In his arms his lusty boulders
Call it love or affection, the feeling keeps blooming
Like a multipetalled rose which never moulders!

To leave him or to have him, though I can do neither
Don't wanna sober up from his hard cider
Of the promised land, he is a vivid reminder
My only supernova who plays a blinder!

Wednesday, June 19, 2013

دست نيافتني


گرچه تو را كم دارمت بسيار
دور از مني گاهي
از اين زمين تا آسمان انگار
جز من زني جادوي چشمانت نميداند
يك عمر تشنه پاي عشق تو نميماند
سر ميكشم تا آخرين قطره
شراب ناب چشمان تو را
وقتي نگاهم ميكني
بر صورتم رنگ اميد و نورميپاشي
دور از نگاهت نقطه اي سرد وسيه را مانَداين چشمم
به روي بوم نقاشي
غم نيست گر دور از تو ميمانند دستانم
دستم به دست ديگري هرگز نخواهي ديد
من در خيالم با تو عمري زندگي كردم
از اين حقيقت قلب رويا هم به خود لرزيد
غم نيست مال ديگري باشي نه مال من
مرد مني تا ساكن شهر خيالاتم
كوچ از ديار عشق تو هرگز
عشق تو دينم فطرتم، ذاتم
پرواز ديگر آرزويم نيست
بستي پر و بالم
تا دانه ميپاشي زمين خوب است
من در قفس آزاد و خوشحالم

Thursday, April 4, 2013

حسرت

تو مال من نشدی! من چه ساده دیر رسیدم
!چه خوب بودی و حتی تو را به خواب ندیدم
ببین نشسته به بختم غبار برف زمستان
کجای قصه رسیدی؟! بهارعشق و امیدم
تو مال من نشدی!من چه ساده دیر رسیدم
!چه دور بودی از اینجا چه حیف شد ندویدم
!چه خاک کردن رویای وصل مرثیه وار است
که از بهشت خیالم گلی به کام نچیدم

سیزده به در

بي همگان به در شود
بي تو به در نميشود
عمر به راه عشق تو
رفته، هدر نميشود
سيزده است و باز من
هر چه كه آرزو كنم
عشق و اميد و بخت خوش
بي تو ثمر نميشود
ماهي خون به دل منم
آب تويي، بدون تو
مرگ به كنج تنگ غم
سهل مگر نميشود؟
زرد اگرچه صورتم
سرخ اگرچه اين دو چشم
مس كه به جز حديث عشق
لايق زر نميشود
سبزه چشم مست تو
خورده به چشم من 'گره'
كور شوم ز سيل اشك
'محكم' اگر نميشود


Thursday, March 21, 2013

احتیاج

من از تو سهم دارم
به قدر عشق پاكي
كه از تو در دلم هست
به قدر آرزو، نه
به قدر اشكهايم
من از تو سهم دارم
به حد اين نيازم
كه باختم تمامه
من و منيتم را
مني كه پاكبازم
نفس چو باشد از تو
به حد زنده ماندن
نياز دم به دم، دم
من از تو سهم دارم
درد مدام و مرهم
زخم عميق و درمان
خاك به نور خورشيد
چشمه به ابر و باران
من به تو نازنينم
تو را نياز دارم
دل نتوانم هرگز
از عشق تو باز دارم
ماه مني و بي تو
زندگيم سياه است
بي تو غريب و زارم
من از تو سهم دارم



Thursday, March 14, 2013

imperfect modals!

If I had time in my favour,
Faith, only if, could see my side!
With you, I'd be on cloud nine
You could have been mine
could have been mine

Had I been told where to look for you
I'd aim by hook or crook for you!
With my heart worn on my sleeve
I would fight for you
Feel no fright for you!

My head, if tangled in a noose
My days, if numbered,waiting in a death row
To giving up, I'd still say no!

You my chalice of sweet red wine
Who would resist, who could decline
In your arms, I would always feel
Euphoric, celestial and divine

My silver lining, rain or shine!
You should have been mine!
should have been mine!

so maGnetic

On your eyes is all the blame!
Those two magnetic emerald
Like a dandelion blown away
Here to auspiciously herald!

Of a promising spring
Winter birds unseasonably sing!

It all looks so tangibly real!
Though I know I'm dreaming! Alas!
I just can't help how I feel
You're almost too good to pass!

Like the sun's rays to keep me alive
Deep into my heart, you dive!

On your eyes is all the blame
Those two mesmorizing aflame!

starry night


سيل اشكم التماسي ساكت و

اعترافي ساده كه 'قلب من او را دوست دارد'

وحشت از روزي كه او بر اين دو راهي

دست سردم را به تنهايي سپارد

چشم مستت با نگاهي

ترس از من ميربايد

از تو تا هست اين اشارت

دل به دنبال تو تا هر ناكجاي قصه آيد

گر تو پاي اين سفر باشي

هراس از مقصدم نيست

تا رسيدن گرچه ره بسيار

هرگز بيم عمري رفتنم نيست

با تو پايان را نينديشم كه از تو

من به آغازي دگر بار سفر بستم دوباره

اي كه شعر چشم مستت

خوبتر از هر غزل هر چهار پاره

اي كنارت عين بايد شك و شايد

ساكن جاويد كوچك شهر اين دل

تا تو هستي عشق، خوشبختي، خدا

هر سه در نزديكيم دارند منزل


سیب سرخ

قصه ای آشنا و تکراریست
سیب سرخ و شماتت حوا
آن گناهی که جان همی کاهیم
روز و شب از پی تقاسش ما
آسمانی سرشتمان افسوس
از فریبی سیاه و باطل شد
وسوسه پای در میان چوگذاشت
روح آزاد پای در گل شد
اشتباهی تباهمان کرد و
از خطایی شدیم اهل زمین
ایزد از ما بهشت باز ستاند
دل حوا چو گشت دشمن دین
*****************
هوس سیب سرخ از لب تو
نفروشم به تاج و تخت بهشت
من حوا ببین در آغوشت
لخت میپوشم از نو رخت بهشت
آخرین آدم از دیار امید
ساکن شهر نور و خورشیدی
تکه ای سیب سرخ ما را بس
که ز باغ محبتت چیدی
یک بغل از بهار مال من است
بوسه چون بر لبم تو میباری
یک وجب از بهشت موعود است
آنچه بر روی صورتت داری



Thursday, August 16, 2012

greetings!

هزار بوسه ی
منتظر نشسته بر لبانم
سلام که میکنی
یکصدا جواب تواند

و دو صد شب آغوش
وقت خداحافظ تو
تا خود صبح هنوز
تشنه و بی خواب تواند

نگاه که میکنی
حسرت بوسه و بغل
چه زود میمیرند
تو پلک که میزنی
عشق و شعر /امید و جنون
یک به یک به قلب من سرازیرند