About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Thursday, March 14, 2013

starry night


سيل اشكم التماسي ساكت و

اعترافي ساده كه 'قلب من او را دوست دارد'

وحشت از روزي كه او بر اين دو راهي

دست سردم را به تنهايي سپارد

چشم مستت با نگاهي

ترس از من ميربايد

از تو تا هست اين اشارت

دل به دنبال تو تا هر ناكجاي قصه آيد

گر تو پاي اين سفر باشي

هراس از مقصدم نيست

تا رسيدن گرچه ره بسيار

هرگز بيم عمري رفتنم نيست

با تو پايان را نينديشم كه از تو

من به آغازي دگر بار سفر بستم دوباره

اي كه شعر چشم مستت

خوبتر از هر غزل هر چهار پاره

اي كنارت عين بايد شك و شايد

ساكن جاويد كوچك شهر اين دل

تا تو هستي عشق، خوشبختي، خدا

هر سه در نزديكيم دارند منزل


No comments: