About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Thursday, March 14, 2013

سیب سرخ

قصه ای آشنا و تکراریست
سیب سرخ و شماتت حوا
آن گناهی که جان همی کاهیم
روز و شب از پی تقاسش ما
آسمانی سرشتمان افسوس
از فریبی سیاه و باطل شد
وسوسه پای در میان چوگذاشت
روح آزاد پای در گل شد
اشتباهی تباهمان کرد و
از خطایی شدیم اهل زمین
ایزد از ما بهشت باز ستاند
دل حوا چو گشت دشمن دین
*****************
هوس سیب سرخ از لب تو
نفروشم به تاج و تخت بهشت
من حوا ببین در آغوشت
لخت میپوشم از نو رخت بهشت
آخرین آدم از دیار امید
ساکن شهر نور و خورشیدی
تکه ای سیب سرخ ما را بس
که ز باغ محبتت چیدی
یک بغل از بهار مال من است
بوسه چون بر لبم تو میباری
یک وجب از بهشت موعود است
آنچه بر روی صورتت داری



No comments: