شمارش معکوس
امید رو به زوال
جهنم کابوس
شد این بهشت خیال
دلم چه لرزان است
چو خانه ای بر آب
تمام هستی من
توهمی ز سراب
تمام قصه دل
حدیث مرگ و شکست
دل تو جنس بهار
دل من از این دست
تو آن نسیم خوشی
که جا نمیماند
ز غصه های دلم
غمی نمیداند
من آن شکسته پرم
که مانده از پرواز
به ماتمی شده کوک
به هر عزا زده ساز
شمارش معکوس
تو میروی فردا
از این خمار تو صبح
تنی ست مانده به جا
No comments:
Post a Comment