باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار
مانده ست
فریدون مشیری
دریا خروشان و پر تلاطم بودو ساحل امن و آرام این رازی بود که آن دو را تا ابد کنار هم نگاه داشت آن دم که موج های بیقرار دریا سر به ساحل میکوبید آغوش باز ساحل در برش میکشیدو لحظه دیگر که میل رفتن میکرد بی مهابا گرچه دلش نمیخواست میرهاند
No comments:
Post a Comment