About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Tuesday, August 25, 2009

نشونی

از شقایق وقتی پرسیدم نشونیت

اسم زیباتو تو قصه گفت شنیده

از اقاقی هم سراغت رو گرفتم

به قشنگیت گفت تو باغ گل ندیده

دامن ستاره ها رو هم گرفتم

گفتن از خورشید چشمات نور میگیرن

خود خورشیدم قسم دادم ولی گفت

آسمونیام به دنبالش میگردن

مثل قطره ای به دنبال تو گم شد

وقتی از دریا ازت نشون گرفتم

آسمون گفت از غم ندیدنش من

عمریه ابری شدم بارون میبارم

جلوی آهو رو تو صحرا گرفتم

که چشماش شهره شهره تو قشنگی

گفت که گشتم نصف دنیا رو ندیدم

اون چشائی که تو دنبالش میگردی

رفتم آسمون فرشته ها رو دیدم

گفتن از خوبی تو فقط شنیدن

دیده بودنت اگه میدونم اینو

یکیشون فرشته باقی نمیموندن

مثل من گناه عاشقت بودن رو

نمیدادن به بهشت و ناز و نعمت

عشق پاک تو رو با یک دنیا غصش

نمیبخشیدن به دنیا و قیامت

آدرست اگرچه سر راسته عزیزم

کوچه وفا پلاک مهربونی

رو زمین بیهوده دنبالت میگردم

که تو ساکن بهشت آسمونی

ای که یاد تو بمن نزدیکتر از من

خونه تاریک قلبم از تو روشن

گرچه دوری از من اما خاطراتت

هر نفس همراه با من مثل پیرهن

همه دنیا رو پیت گشتم و گشتم

عاقبت به خونه خدا رسیدم

چشمه نور بود و جشن روشنائی

نور من اونجا نشونی از تو دیدم

از خدا آخر سراغت رو گرفتم

گفت به قلب من نشونی از تو دیده

از کتاب آفرینش من یکی رو

بهر عاشق تو بودن آفریده

No comments: