About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Monday, December 21, 2009

شب یلدا

شب یلدا من تنها دلم از غم شده دریا
تو و کوچ تو از اینجا تو و دل بریدن از ما
شب لحظه ها شمردن وقت دل کندن و مردن
امشب انگار هرچی غصست همه رو به من سپردن
من که نشکفته شکستم دیگه هیچم دیگه خستم
آرزوهام همه مردن زندگیم رفته ز دستم
حالا اشکام شده بارون شب یلدا من مجنون
کاش میمردم نمیدیدم آخر قصمو بی اون
دیگه ای چشمای خستم دیدنش خواب و خیاله
حسرت بهش رسیدن یه سرابه یه محاله
راه برگشتی نمونده و رسیدی ته جاده
اون سوارست تو پیاده دل دیوونه ساده
دل بیچاره و تنها تا کجا عشق و تمنا
دیگه آخرش رسیده آرزو و خواب و رویا
رفته یارت نو بهارت چه سیاه روزگارت
دیگه دنیا شب یلداست با غروب انتظارت
آذر 1378

No comments: