شب یلدا من تنها دلم از غم شده دریا
تو و کوچ تو از اینجا تو و دل بریدن از ما
شب لحظه ها شمردن وقت دل کندن و مردن
امشب انگار هرچی غصست همه رو به من سپردن
من که نشکفته شکستم دیگه هیچم دیگه خستم
آرزوهام همه مردن زندگیم رفته ز دستم
حالا اشکام شده بارون شب یلدا من مجنون
کاش میمردم نمیدیدم آخر قصمو بی اون
دیگه ای چشمای خستم دیدنش خواب و خیاله
حسرت بهش رسیدن یه سرابه یه محاله
راه برگشتی نمونده و رسیدی ته جاده
اون سوارست تو پیاده دل دیوونه ساده
دل بیچاره و تنها تا کجا عشق و تمنا
دیگه آخرش رسیده آرزو و خواب و رویا
رفته یارت نو بهارت چه سیاه روزگارت
دیگه دنیا شب یلداست با غروب انتظارت
آذر 1378
No comments:
Post a Comment