About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Thursday, December 17, 2009

خداحافظ

حالا دیگه رفتی و ناودون خونه هم داره
میگه اینجا نیستی آسمون نشونه هم داره
خونه دل مگه دیگه جز ویرونه هم داره
چشم خونم واسه گریه کی بهونه کم داره
تازه فهمیدم که عشق آخرینم تو بودی
بی تو سخته روبروی آینه هم شناختنم
دست تنهای منو بازی شوم سرنوشت
چه محاله به حریف درد و غم نباختنم
حالا دیگه میدونم عشق تو تکرار نمیشه
یه خیاله اینکه عشق دوباره میاد همیشه
هنوزم شبا به یادت دل تو آب و آتیشه
هنوزم دلم به یاد بوسه هامون آب میشه
یادمه گفتی پشیمون شدی از گذشته هات
"این دفعه به مهربونم خیانت نمیکنم"
اما بی وفائیات قصه تکراری شدن
مشکل از منه به این کابوس عادت نمیکنم
کوله بارت رو که بستی بیصدا وقت سفر
رخت اندوه و عزا پوشوندی رو خسته تنم
خداحافظی نکردی تا من پوسیده روح
لحظه ای از خواب سنگین غمام بیدار نشم

No comments: