About Me

My photo
باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری

Tuesday, May 24, 2011

لبریز

یک نفرم تو دنیا نیست
از تو باهاش حرف بزنم
شاید دوباره وقتشه
با کاغذم آشتی کنم
تشنه و دربه در منو
تا چشمه میکشونیم
خاکسترت شدم دیگه
باز منو میسوزونیم؟
چی گفته با دلم چشات
که دیگه آروم نداره
یاد تو داره هر نفس
تو خلوتم پامیذاره
والاپریشونت شدم
واله و مجنونت شدم
من دیگه بت پرستمو
بنده چشمونت شدم
رسوای دیوونت منم
کی کنم از تو من حذر
تا آخر از بلای عشق
بشم غریب و در به در
کی گفته من حق ندارم
اینجورپریشونت بشم
خوابو گرفتی از چشام
الهی قربونت بشم
من از تو لبریزم و حیف
تو از دلم بی خبری
نمیدونی با یه نگات
چطور دل از من میبری
چند روزه حتی آسمون
یه رنگ دیگه ای داره
بین من و تو کاغذم
عاشق شدم من دوباره
تشنه میخونش شدم
مست نگاه ساغرش
تب میکنم از وحشت
دیدن بار آخرش
دستم به دامنت قلم
تو هم شنیدی رازمو
قول بده با کسی نگی
حکایت نیازمو
دفترای دنیا رو من
پر کنم از اسمش هنوز
کم میارم عاشقشم
بیشتر و بیشتر روز به روز

No comments: