دو دست گرم تو وقتی سر نوازش داشت
چنین ز سوز غمت سینه ام شکاف نبود
هزار بار قسم دادمت نکن ترکم
به تیغ عشق تو مردن ببین که لاف نبود
قلم يگانه ناجي لحظاتي است كه زمان بي رحمانه به دست فراموشي ميسپارد The pen is the sole saviour of the moments a clock ruthlessly ticks away!
About Me

- Zamin
- باری اگر روزی کسی از من بپرسد:چندی که بر روی زمین بودی چه کردی؟من پیش رویش می گشایم دفترم را.گریان و خندان بر می افرازم سرم را.آنگاه میگویم که بذری نوفشانده ست.تا بشکفد تا بر دهد بسیار مانده ست فریدون مشیری
Monday, November 7, 2011
Tuesday, November 1, 2011
ابری
نگاه نا امید من گلایه میکند
دو چشم نافذتو بس شکنجه وار
چو نیشدربه دل نظاره میکند
و دل به زخم خود چه چاره میکند؟
کمین فرصتی نظر دوباره میکند
تو پلک میزنی وشهر آرزو
دوباره دور از آفتاب
عجیب سایه میکند
عجیب سایه میکند
دو چشم نافذتو بس شکنجه وار
چو نیشدربه دل نظاره میکند
و دل به زخم خود چه چاره میکند؟
کمین فرصتی نظر دوباره میکند
تو پلک میزنی وشهر آرزو
دوباره دور از آفتاب
عجیب سایه میکند
عجیب سایه میکند
Subscribe to:
Posts (Atom)